مترسک نیستم!
تو که هر شب غزل میخوانی از من
نگاهت میشود بارانی از من
مترسک نیستم، گنجشکها را
چرا بیهوده میترسانی از من؟
بگو گنجشکها از من نترسند
از این یک تکه پیراهن نترسند
بگو کاریست زخم عشق، اما
برای عشق از مردن نترسند
سید حبیب نظاری
تو که هر شب غزل میخوانی از من
نگاهت میشود بارانی از من
مترسک نیستم، گنجشکها را
چرا بیهوده میترسانی از من؟
بگو گنجشکها از من نترسند
از این یک تکه پیراهن نترسند
بگو کاریست زخم عشق، اما
برای عشق از مردن نترسند
سید حبیب نظاری